شوراها و تجارب فعالین جنبش شورائى
گفتگو با سعید مدانلو
بخش اول
یک دنیای بهتر: شما یکی از فعالین جنبش شورائى کارگری بعد از قیام ٥٧ و نمایندۀ شورای کارخانه ایرانیت بودید. اول بگویید شورای کارخانه شما چگونه شکل گرفت؟ درچه سطحی با دیگر فعالین شوراهای کارگری در ارتباط بودید؟
سعید مدانلو: اواخر تابستان سال ٥٧ بود و من بیست و سه سال داشتم و در ساختمان اداری کارخانه شمارۀ ١ ایرانیت در بخش حسابداری مشغول به کار شدم. کارخانه ایرانیت در غنی ﺁباد شهر ری واقع است و با کارخانۀ سیمان تهران دیوار به دیوار است. این کارخانه بالای هزار و یکصد پرسنل داشت که حدود صد نفر در بخش اداری به انضمام پرسنل دفتر مرکزی ﺁن مشغول به کار بودند. کارخانه علاوه بر تولید ورقهای موجدار، لوله های فشار قوی و فاضلابی نیز تولید میکرد. از دیگر تولیدات کارخانه زانویی، کوپلینگ و اتصالات چدنی در بخش چدن ریزی بود که قریب به ٢٣٠ کارگر در این بخش مشغول به کار بودند. بخش ورقهای موجدار بیشترین پرسنل را داشت، لوله سازی، لیفت تراک، انبار مواد اولیه، انبار تولید و ترخیص، انبار لوازم یدکی، ﺁزمایشگاه و خدمات بقیۀ پرسنل کارخانه را به خود اختصاص داده بودند. بخشهای مختلف کارخانه خود هر یک دارای قسمتهای مختلف بودند. کارخانه ایرانیت شمارۀ ٢ با هفتصد نفر در اصفهان دایر بود. کارخانه های ایرانیت جزو مجموعۀ بنیاد پهلوی بودند و دیگر سهامدار عمده ﺁن یک شرکت ﺁلمانی بود که ابزار و کمکهای فنی در اختیار کارخانه قرار میداد. در میان افراد سهامدار نام دو ″والاگهر″ پهلوی و اسامی تعداد ١٥ یا ١٦ نفر دیگر بود که گفته میشد همگی از ابواب جمعی و فک و فامیلهای ″خاندان جلیل سلطنت″ به حساب می ﺁمدند. بعد از قیام ٥٧ بنیاد پهلوی به بنیاد علوی تغییر نام یافت و در مدت کوتاهی جملگی تحت اختیار بنیاد مستضفان قرار گرفتند و ﺁدمهایی نظیر عسکر اولادی و خاموشی همه کارۀ ﺁن شدند. انگار که مملکت میراث خرس بود که به کفتار رسید!
همزمان با بالا رفتن صدای اعتراضات مردم به حکومت شاه، اعتراضات کارگران کارخانه بر روی یک موضوع معین و یک مطالبۀ ضرب الاجل شکل گرفت. معروف بود که نیکلا جاقاربیگیان رئیس کارخانه٬ کتری و قوری کارگران که در ساعات کار بر روی یک پریموس نفتی چای بار میگذاشتند را با لگد شوت میکرد. سرویس بهداشتی و دسترسی ﺁسان به دستشویی و توالت، در اختیار بودن ﺁب گرم و چای و یخ در میان ساعات کار از اولین خواسته های کارگران بود که پایه اولیۀ تشکیل یک مجمع عمومی قبل از قیام بهمن ٥٧ را گذاشت. یک جای بسیار مناسب در کارخانه کانتین (نهار خوری) سالن بزرگی بود که هر روز یکبار همه را در خودش جمع میکرد. ﺁنجا می شد فهمید چه کسانی دارند اعتراضات را در میان کارگران دامن میزنند. در بخش هاچک (ورق موجدار) کارگر لاغر اندامی به نام حسین بود که بیشترین تعداد کارگران را با خودش داشت و ﺁدم قرص و محکمی بود.
ناگفته نماند که در زمان شاه یک سندیکای فرمایشی در کارخانه بود و در لوله سازی کارگری بنام اصغر کار میکرد که گفته می شد دو سال پیش برای مدتی نماینده کارگران در سندیکا بود. بنا به گفتۀ کارگران، اصغر کارگر مبارزی بود که به نفع کارگران مطالباتی را جلوی کارفرما گذاشته بود. او توسط ساواک دستگیر و چند ماه بعد به کارخانه بازگردانده شد. گفته می شد که ساواک حسابی او را نرم کرده بود. او نیز در میان جمعی از کارگران نفوذ کلام داشت. صالحی از بخش لیفت تراک که به گفتۀ خودش قبلاً در کارخانه چیت ری فعال سندیکا بود بیشترین نفوذ را اوایل کار در میان کارگران پیداکرده بود. علاوه بر ﺁنها حسین ﺁقای نگهبانی که در کارخانه به همین نام معروف بود در میان ما حضور داشت. داستان او دیگر است و جداگانه در مورد او خواهم نوشت. او اندام و چهرۀ تکیده ای داشت و بالای هفتاد سال به نظر میرسید در حالیکه بیش از ٥٥ سال نداشت. او برای سالهای زیادی کارگر فنی بخش هاچک بود که بر اثر ابتلا به سرطان سینه از بابت استنشاق ﺁزبستوس (پنبه نسوز) به نگهبانی منتقل شده بود. او در میان همه کارگران نفوذ معنوی و اعتبار داشت. درست و محکم حرف میزد و کمتر کسی درمیان کارگران قدرت مخالفت با حرفهای او را در خودش میدید. یک نمونه از گفته های او این بود: ″خدا و بچه خدا سرجاشون! سرِحق و حقوقِ تون دو دوتا چهارتا کنین ببینین کدومش جور درمیاد. حرف اون بابا یا حرف این ″بچه محصل″ که بعضی هاتون میگین؟! دیگر از کسانی که در کارخانه با او ﺁشنا شدم ح- ت از کارکنان قسمت حوالجات بخش اداری بود که او نیز مثل من بارقه ای از ﺁتش در دلش داشت. تعدادی کارگر جوان هم در میان کارگران پیدا شده بودند که مدام در کانتین و جمع کارگران علیه کارفرما و عواملش صحبت میکردند و در مورد دوز و کلکهایی که کارفرما و عواملش برای فریب کارگران سرهم میکنند درمیان کارگران افشاگری میکردند. من چهره هایشان را به خاطر دارم و متاسفانه اسامیشان را فراموش کردم. ﺁنها همیشه از مطالبات شورا پشتیبانی میکردند. امیدوارم هرکجا هستند خوش و سلامت باشند و دوام ﺁورده باشند.
خسرو پاکدامن مدیر عامل شرکت بود که گویا حدود هشت ماه قبل از قیام ٥٧ جانشین داوید خانیان مدیر عامل قبلی شد. او قبلاً درهیئت مدیره راه ﺁهن سراسری عضویت داشت و تعدادی را که دار و دسته او در راه ﺁهن محسوب می شدند با خودش ﺁورد و ﺁنها در دفتر مرکزی و بخش اداری کارخانه سِمت هایی را در اختیار گرفتند. رئیس کارگزینی کارخانه و معاونش دو عامل اصلی کارفرما بودند که کلیه نقشه ها و برنامه ها علیه شورا و منافع کارگران تحت نظر ﺁنها انجام میگرفت. اولین مجمع عمومی قبل از انقلاب تا حدود زیادی با کنترل و گردانندگی کارفرما و عواملش برگزار شد و نتیجۀ ﺁن تعمیر و ساخت تعدادی توالت و دستشویی در بخشها بود. همچنین در هر بخش میزی قرار داده شد که یک کتری برقی، مقداری قند و چند استکان روی ﺁن قرار داشت. تعدادی هم در همان مجمع عمومی انتخاب شده بودند که یک جلسه برگزار کردند و دیگر خبری ازشان نشد. با اوجگیری اعتراضات و تظاهرات خیابانی قبل از قیام ٥٧ کار اعتراض علیه کارفرما و استبداد شاهنشاهی نیز در کارخانه رو به تزاید گذاشت و کارگران در کانتین و بخشها هرچه دوست داشتند با صدای بلند به زبان میاوردند. دومین مجمع عمومی کارخانه ایرانیت شمارۀ ١ برای تشکیل شورا همزمان با کارخانه های دیگر، فکر کنم همان حول حوش قیام عمومی و سقوط دولت بختیار برگزار شد.
بخشی از سوال شما این بود که درچه سطحی با دیگر فعالین شوراهای کارگری در ارتباط بودم. اگر منظور فعالین شورایی خارج کارخانه و یا کارخانه های دیگر است متاسفانه باید بگویم، هیچ. شورای کارگری ما هیچگونه ارتباطی حتی با شورای کارگری کارخانه سیمان تهران که همجوار ما بود و نزدیک به سه برابر کارخانه ما پرسنل داشت برقرار نکرده بود. تنها گاهی خبرهایی بود که جسته و گریخته میامد و میرفت. ح – ت میگفت داخل شورای ﺁنها پیکاریها و توده ایها مدام با هم دست به یقه اند و خبرهایی از این دست. بیشتر از این ضرورتی را متصور نبودیم. این وضع مختص کارخانه ما نبود و عمومیت داشت. شما بهتر میدانید که این امر مهم وظیفه تشکیلات و حزبی است که باید بیرون کارخانه حضور داشته باشد و این مسائل جزو امور روتینش باشد. احزاب و سازمانهای موجود چپ ﺁن زمان اینچنین اموری مسئله شان نبود و در دنیای دیگری سیر میکردند. من این واقعیت تلخ را زمانی که کمیتۀ لمپنهای شهر ری به کارخانه ریخت و ناگزیر به فرار از کارخانه شدم دستگیرم شد. زمانی که ماشین سرکوب در جایی مثل ایران از کار میافتد و یا ارکان یک حاکمیت نظیر شاه و یا جمهوری اسلامی دارد از هم میگسلد، اگر یک حزب ﺁماده و یراق بسته ﺁن بیرون نباشد و یک فعال شورایی تا مغز استخوانش حزبی نباشد و حزب نیروی قابل توجهی را بطور روتین از سطح دو یا چند کارخانه گرفته تا تشکیل ستاد شوراهای منطقه ای و سراسری کارگران صرف نکند٬ به نظر من این بزرگترین نقیصه برای تامین امر طبقه کارگر خواهد بود و سرمایه داری به هر ترتیبی که برایش مقدور باشد قوای سرکوبش را فراهم میاورد. فرصت را از طبقه کارگر می ستاند و دوباره دروازه ورود به ﺁستانۀ قدرت سیاسی و دستیابی به ﺁنرا برای سالهای سال به روی طبقۀ کارگر خواهد بست.
یک دنیای بهتر: درهمان دوره پیشنهادات دیگر برای تشکل کارگری چه بوده اند و چه وزنی در میان کارگران داشتند؟ چرا شورا مقبولیت پیدا کرد؟ تصویر کارگران از شورا چه بود؟ نسبت به شورا و منافع جمعی شان چه برخوردی داشتند؟ موانع کار شورا در میان کارگران چگونه خود را منعکس میکرد.
سعید مدانلو: نه اینکه ما هیچگونه اطلاعی از وضعیت کارخانه ها نداشته بوده باشیم. بیشتر خبرنامه ها و بویژه خبرنامه ها و بولتن های کارگری را که قبل از قیام درمقابل درب کارخانه ها قرار داده می شد و گاهی نیز از پنجرۀ باز اتوبوسها و مینی بوسهای سرویس کارکنان به داخل ﺁنها پرت می شد میخواندیم و کم و بیش در جریان خبرها قرار میگرفتیم. مطالبۀ شورا با درک مفهوم مشخص ﺁن مدتها قبل از قیام ٥٧ در میان کارگران شاغل در کارخانه ها شکل گرفت. منتها از ابتدا هیچگونه رابطه و هماهنگی بین شوراها و فعالین شورایی در سطوح بالاتر وجود نداشت و این وضع به همانگونه بعد از سرنگونی استبداد شاهنشاهی به قوت خود باقی ماند.
ﺁلترناتیو دیگری که میتوانست برای کارگران وجود داشته باشد سندیکا بود که نام ناﺁشنایی برای کارگران نبود. منتها به سبب تجربۀ یک عمر سندیکاهای فرمایشی که دقیقاً برای کنترل کارگر جماعت برای سرمایه داری ایران موجودیت یافت و کاربرد داشت و هر کارگر کارخانه ای با پوست و گوشت و استخوانش اینرا دریافته بود، شنیده نشد که احدی به دنبال تشکیل سندیکا باشد. ذهنیت و تلقی عمومی کارگران از شورا و خواست تشکیل ﺁن از ابتدا تعرضِ هرچه بیشتر به قدرت و اختیارات کارفرما و در نهایت خلع ید از کارفرما در کلیه امور کارخانه معنی میداد. کمتر کسی در میان کارگران بود که تصور درستی از مفهوم ″شورای کارگران کارخانه″ نداشته باشد. ﺁنها به خوبی دریافته بودند که چرا تشکیلاتی در کارخانه نیاز دارند که توانایی دفاع از حق و حقوقشان را داشته باشد. تشکیلاتی که کارگر بتواند در ﺁن اعمال قدرت کند و حتی الامقدور انحصار کارفرما در گرداندن شرکت اعم از عرصه مالی و یا مقررات کار را از میان بردارد. ﺁنها همگی در این ذهنیت شریک بودند که اگر سندیکا مفت هم نمی ارزید به این علت بود که ﺁنها کلاً سندیکا را تشکیلاتی متعلق به حکومت و کارفرما میدانستند.
دومین مجمع عمومی بعد از سرنگونی استبداد شاهنشاهی به منظور تعیین و تصویب طرح انتخاب نمایندگان و تشکیل شورا درمحل کانتین کارخانه بدون هیچگونه مانع و یا طرح تشکلات دیگری برگزار شد. موانع کار شورا نه قبل و یا زمان تشکیل ﺁن بلکه از بدو شروع به کار ﺁن شروع شد. اولین واقعیتی را که کارگران خیلی زود با ﺁن ﺁشنا شدند این بود که دریافتند حاکمیت به قدرت دست یافته و دولت لیبرال اسلامی بازرگان هیچ ربطی به منافع و ﺁمال ﺁنها ندارند. دولت بازرگان از بدو تاسیسش اقدام به عقب نشاندن کارگران و شوراهای کارگری کرد. ﺁنها مدام از طریق رادیو و تلویزیون و بخشنامه های وزارت کار و سایر ارگانهای دولتی، نشریات و غیره به کارگران تفهیم میکردند که: ″انقلاب نیازمند فداکاری و از خود گذشتگی کارگران است و کارگران در این برهه از تاریخ که چنین و چنان است و انقلاب که چنین و چنان است بجای تقاضای اضافه حقوق باید بیشتر از گذشته کار کنند تا چرخهای اقتصاد مملکت به گردش در بیاید و انقلاب پیروز شود″! ″کارخانه های مملکت همه در اثر اعتصابات ورشکسته اند و وظیفه کارگران است که اول کارخانه ها را از ورشکستگی در بیاورند" و . . .
مضامین فوق مثل نقل و نبات از جانب حاکمیت، کارفرما و عواملش محیط کار و زندگی کارگران را محاصره کرده بودند. حسین ﺁقا نگهبانی در پاسخ ﺁنها میگفت: ″من کارگرم. اسمم رومه. کارگر اصلاً کارش چرخ چرخونده. لازم نیست تو هی اینو روزی صد دفعه تو گوش من فرو کنی. یک عمر کار کردم و چرخ اقتصاد مملکتو چرخوندم. حالا قبل از اینکه شروع کنم به چرخ چرخوندن و اقتصاد مملکت شکوفه بده، میخوام بدونم سهمم از این بابت چقدره″! از نظر کارگران هیچ چیز در حاکمیت سرمایه تغییر نکرده بود. همان حرفهای ﺁشنا، همان تهدید ها به جان فعالین کارگری و سیاه نمایی های زمان شاه، همان کلک سرهم کردنها و تزویرها و وعده های سرخرمن و پوچ کارفرما و حکومتِ کارفرما در زمان سندیکا. خیلی دوست داشتند همان بلایی را که بر سر اصغر ﺁوردند بر سر امثال من هم بیاورند. ﺁنها حتی رئیس کتری شوت کن کارخانه را که کارگران از او متنفر بودند همچنان در همان پست ابقایش کردند. از این نقطه نظر کارگر شورا طلب کارخانه که بدواً با درک فهم معینی از شورا شروع کرده بود، بیرون از کارخانه و در میان اجتماع علیرغم همه هیاهوهای موجود سیاسی در ﺁن، مطالباتی که او از ابتدا در سرش میپرورد چندان مطرح نبود و هیچگونه وزن معینی را در مقابل قدرت سیاسی حاکمیت اعمال نمیکرد.
روی این حساب می گویم، فعال شورایی چه در سطح محل و چه در سطح کارخانه اگر حزبی نباشد افقش محدود است. کارگر نشان داد که خواست ″شورای کارگران کارخانه″ در همان زمان قیام ٥٧ به نحوه گسترده ای وجود دارد ولی حزبی که لازم است برای به ثمر رساندن اهدافش وجود داشته باشد کجا بود؟
به نظر من اکنون نیز اگر زمزمه برپایی مجمع عمومی و تشکیل شورا در یکی از کارخانه ها و موسسات تولیدی سود ﺁور و اسم و رسم دار کشور و یا همزمان در مجموعه ای از چند کارخانه پا بگیرد، احتمال پاگیریش در میان بخشهای وسیعی از کارخانجات کشور را بشدت تقویت میکند.
ضمن تشکر از نشریه یک دنیای بهتر برای این مصاحبه در پاسخ به دو سوال دیگر شما تلاش میکنم در بخش دوم که شامل معضلات شورا و درگیریهای ﺁن با کارفرما، پیروزی شورا در کسب حداکثر اضافه دستمزد مطالبه شده، شورا و دولت بازرگان و جمعبندی تجربۀ شورای کارگری یک کارخانه خواهد بود، بپردازم.
با تشکر
بیست و هشتم ﺁگست ٢٠١٢